کد مطلب:212734 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:31

عبدالله نجاشی، ابوبجیر
در ابتدا رأی زیدیه [1] داشت. [2] .

او در سفری به مكه، به مجلس عبدالله بن حسن رفت تا از او، درباره كار خود، سؤال نماید، و چون پاسخی نشنید، به خدمت حضرت صادق (ع) شرفیاب شد. حضرت پس از دادن پاسخ، برای هدایتش، اخباری از واقعه ای كه برای او اتفاق افتاده بود بیان فرمود. لاجرم نور امامت بر قلبش تابیدن گرفت، و چون از خدمت آن حضرت بیرون آمد، به رفیق خود، عمار سجستانی، گفت: شهادت می دهم كه این مرد عالم آل محمد (ص) است، و آن چه من تا به حال بر آن بودم باطل بود، و صاحب امر امامت همین جناب است. [3] .

كلینی (ره)، در اصول كافی، از محمد بن جمهور، نقل كرده كه شخصی به امام صادق (ع) عرض كرد: در دفتر عبدالله نجاشی، حاكم اهواز و فارس، بر عهده من خراجی است و او از كسانی است كه به فرمانبرداری از شما معتقد است؛ اگر صلاح بدانید برایش نامه ای بنویسید. حضرت مرقوم فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم سر اخاك یسرك الله» - برادرت را شاد كن تا خدا تو را شاد كند -

همین كه نام امام صادق (ع) به عبدالله نجاشی رسید، آن را بوسید و بر چشم گذاشت و گفت: حاجتت چیست؟ آن مرد گفت: در دیوان شما خراجی بر من است. نجاشی گفت: چه مقدار است؟ مرد گفت: ده هزار درهم. نجاشی دفتردارش را خواست و دستور داد از حساب شخصی خودش پرداخت شود؛ و بدین ترتیب بدهی آن مرد را از دفتر دیون خارج



[ صفحه 272]



كرد، و برای سال بعد هم همان مقدار خراج را به نام خودش ثبت كرد، و آن گاه رو به مرد كرد و گفت: آیا تو را شاد كردم؟ مرد گفت: آری. سپس دستور داد تا به او مركبی و كنیزی و غلامی و یك دست لباس دادند و در هر بار از او می پرسید كه آیا تو را شاد كردم؟ و او در جواب می گفت: آری، قربانت. و هر چه او می گفت آری، نجاشی می افزود تا از عطا فراغت یافت، آن گاه گفت: فرش این اتاق را هم كه، در لحظه دریافت نامه مولایم، زیر پایم بود بردار و ببر، و بعد از این هم، هر گاه نیازی داشتی پیش من آی.

چون آن مرد به خدمت امام صادق (ع) رسید و جریان را، چنان كه واقع شده بود، گزارش داد، حضرت مسرور شد. مرد گفت: یا ابن رسول الله، گوییا نجاشی با این رفتارش، در مورد من، شما را نیز شادمان كرد؟ فرمود: آری به خدا، به یقین او، خدا و پیغمبرش را نیز شادمان كرد. [4] .


[1] زيديه، معتقدين به امامت زيد بن علي بن الحسين مي باشند، و بر سر وراثت، و وصيت، و نص در امر خلافت، با شيعه امامت اختلاف ورزيدند. گفتند: آن كس كه از نسل فاطمه عليهاالسلام به شمشير قيام كند، و عالم و شجاع و سخي باشد، امام است، از فرزندان حسن بن علي (ع) و يا از اولاد حسين بن علي (ع) باشد. با اين حال در ميان زيديه نيز دسته هايي چند پديد آمد كه هر دسته اعتقادي منحصر به خويش يافت.

[2] رجال نجاشي، ص 147 - خلاصه، علامه حلي، ص 54.

[3] رجال كشي، ص 291. (تلخيص يافته).

[4] اصول كافي، ج 2، باب شاد كردن مؤمن، ص 152 - اختصاص، مفيد، ص 260 - وسائل الشيعه، ج 12، باب جواز ولايت از طرف ستمگر به سود مؤمنين، ص 142.